این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پروانه برو که شب سحر شد
و ین عشق تو هم چه بی ثمر شد
ابیات بیشتر در اسمان شعر بلاگفا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کُشتی تو مرا ندیدم آن لب
با بار غـمت بکــردم عادت
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
حیـــرتم در وجــود مقـــتدری
صورت آورده این چنین بشری
در پی وصـــل دوست می نالم
شد چه عمری بعشق او سپری
این غزل ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چند نالم همچو نی آشفته ی خوبان شدم
دل به درد آمد ز بس در بند مهرویان شدم
مدام شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ســـر دیوانگـــیم هست و دل چـــالاکی
تو که زهری ز چه رو مرهم و هم تریاکی ؟
شاد کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای غم بگو با من چرا خلوت نوازی می کنی ؟
گفتم برو بازم تو با جانم چه بازی می کنی
کامروا و شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای کمانکش با کمانم بیش از این بازی مکن
تو گر ابرو در کمـــانی من کــمر اندر کمـــان
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای پیشتر ز جانم دانی که نا توانم
من را حمایتی کن کز درد در فغانم
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گشتم چه به دام دل گرفتار
دل بی من و من ز او که تبدار
صبحست و ندای دل صبوحیست
با درد سَبـو شدم چــــه بیدار
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز تـــاب ابرویش دل گـشــته بی تـــاب
ز چشمش هم دو چشمم گشته از خواب
همیشه عاشق پیشه باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دستم نمی رسد که کشم بر کمان تو
با کس چه گویم از لب و زیبا دهان تو
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سر پریشــان چو ســر زلف پریشــان تو شد
دل به کوی ات همه دم بین که چه دربان تو شد
تا دگر بیت خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
قدر شب وصال هر آنکس نکرد و شکر
کفاره اش نشستن در پشت در بود
هشت بیت است ابیات بیشتر در اسمان شعر و غزل بلاگفا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشم دلم بر تو چنان گشته مات
بر دگـــران کی برود تا وفـــات
و ر نکـــنی من بکـــنم التفــاط
بر لــب مــنصور تو آب حیـــات
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
فتنه در باغ طرب از دم آن یار افتاد
نار هجران به دل از آتش زنٌار افتاد
تا بار دگر شاد باشید منصور