این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با حلاوت کس نگیرد کوی عشق
خـــارها در دل خـلیدن می کــند
تا دگر سرایش خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم دلا بگــذر ز من او را جوابش کرده ام
کاندر فراق روی گل صد بار من غش کرده ام
این غزل هشت بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سخت نشستی تو به خاطر و یاد
کـــز قــدمت پای من و انقیــاد
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کمر باریکی و بس سرکشی یار
خـــدا را رحمــی آور بر من زار
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گــــر گلویم تر نشد از جــــام می
در خماری ز آن لبت من تا به کی ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چون روی با خود سلامت می بری
چون بیایی هم تو طاقت می بری
این غزل شش بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشم دلم در پی تو دوخته
ای دل من را به جفا سوخته
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای کمند افکن به هر جا می روی
کی که تنهـــا با دل ما می روی
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
درد و مرهم در هم آمد بر سرم
گم شدم در خود نه من من دیگرم
تا دگر بار دلشاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بوسه از پسته ی خندان تو گر ما را بس
منکه سرد آمده ام لب ز تو گرما را بس
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سخت است ندیدن جمالش
حــــیرانی من بود ز آن رو
صد دیده ز من ز او یکی رو
سد کرده چه راه من ز هر سو
این غزل از دل برخاسته دوازده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از دست تو ای ماه شبان خانه نشینم
فکرم همه اینست که آن روی ببینم
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
همچو آن صورت گلی ای نازنین نا دیده ام
پاسبانی می کنم هر شب تو را با دیده ام
تا بار گر شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلم از بار غمت گر چه که فرسود مرو
ای تو سرمایه ی عشق و ضرر و سود مرو
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
منکه تک خال محبت را به دلبر باختم
در مقام عاشقی هم سوختم هم ساختم
شاد و کامروا باشید منصور