این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بامدام با مدام من نوشتم یک مداد
تا که امدام کند شاید مدادم بامداد
تمامی اشعار این وبلاگ از سرایشهای منصور گروسی است
شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گــر کشتنــیم زود بکـــش بیش مرنجـان
تا کی به غم و رنج و چنین حال پریشان ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از غم هجران شدم در بند و پیر
من به گیر افتاده ام دستم بگیر
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در کوی نیکنامی صد جامه گر دریدن
بهتر ز این نباشد یک دل ز غم خریدن
تا دگر روز شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از اینم حزینم که در انتظار
نشستم به عمری نیامد نگار
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با باد صبــا تو همنشینی
صد یوسف و دل در آستینی
دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نفس خدای خوانان دم بر ریا نباشد
هدف از طواف کعبه بجز از خدا نباشد
مدام شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر که بسوزی به قهر و ر بگدازی به جبر
کی ز تو سر بر کشم وصل توام آرزوست
تا سرایشی دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دیده ی خفته که دیدست چنین وا باشد
بجز از چشم من و راه تو ای مایه ی ناز
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشمی که خــــدا داده نهم آن کف پا را
باشد که رود خاک کف اش چشم دو تا را
تا دگر سرایش خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بیم و امیدم چنین می کشدم سوی دوست
و آنکه بمیرد به عشق کشته ی شمشیر اوست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دیده ندیده این چنین ماه بهار منظری
حلقه بگوش او بشد جمله ز آدم و پری
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اگر که خاک من افتد به دست فخٌارم
کجا ز عشق تو من دست بر دارم
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عیب ات نمیکنند چو بر ما جفا کنی
صد تیر اگر زنی نه یکی بر خطا کنی
تمامی اشعار این وبلاگ از سرایشهای منصورگروسی است
دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چنان ز عشق تو من گشته ام به حیرانی
غلام حلقه به گوشم ستاره پیشانی
تا دگر سرایش شاد باشید منصور