این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پنهان چه کنم که آشکارا
با درد تو می کنم مدارا
زیبا بروی و زشت باشد
با ما تو چنین به جور یارا
نوروز من آن بود تو باشی
در یاب غــــریب آشـــــنا را
نوروز شما همراه با بهروزی باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
باد بهـــــار آمد و یاد نگارم کــــــنار
تا که خـــبر آردم از گل و روی نگار
کز پی آن ســلسله بــــوی عبیر آیدم
سلسله وار آورد نغمه ی خوش را هزار
سعی من این بود و هست تا که بگیرم کنار
تا چـــه رســد بنده را لطف خداوندگار
گــــر بنماید رخ اش یا به جفا بر زند
رحمت از او باشدی ما به دل امیدوار
و ر چه ز منصور شد بی نگهش دم قرار
عاشق اگر صادقست غم بخورد آشکار
تا دگر بار دل زیبای شما بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بیتی از یک غزل زیبای بهاری به پیشواز نوروز
و بهار دل افروز برویم
چون بهار و فروردین گشته ای تو . می دانی ؟
دامنـی ز گــل داری به به من بیفشــانی
تا دگر سرایش دل زیبای شما شاد و بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در دام و بلای او گـرفتار
زانو به سر و گهی به دیوار
مطلع و مقطع یک غزل نام غزل (( مست الست ))
دست از غم یار ار چه نشُستیم نشَستیم
تا مست می و روی وی از روز الستیم
هر جا سخن از روی نگارست و ز منصور
چشم از همه عالم چه ببستیم و نبستیم
تا سرایشی دیگر شاد باشید منصور