این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ایکه در سلسله ی موی تو او می بینم
این چه حالیست که او باشد و مو می بینم ؟
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اختـــیارم یارم از دل برده است
بهر این باشد که دل افسرده است
دلشاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
وا مانده شدم در ره تو همسفری نیست
از خانه ی من بر در میخانه دری نیست
و بیتی دگر از همین غزل هشت بیت گردید
درمــانده تر از من که بود ای بت عیٌـــار ؟
همچون که منم کس که چنین دربدری نیست
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دست او بر چنگ و چنگم موی او
او به ساز گوش و من بر ساز دل
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ابیاتی از یک غزل از دل برخاسته
نام غزل (( جلوه ی فروردین )) تعداد بیت پانزده
سخت عجب مانده سرم بر سر این سرٌ وجود
راحت زخـــم مـــرا مــــرهم درد آگـــین داد
گر چه در چنبر زلف و به کــمندت نه کــمند
ولـــی انگار گـــدایی به من مسکـــین داد
و ر غزل داد به منصور و ترنم به خیـــال
به تو بوی گل و هم نرگس و هم نسرین داد
ابیات بیشتر از این غزل در اینجا http://asemanesher.blogfa.com/88071.aspx بخوانید
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پنهان چرا کنم که مرا داد از دل است
بی او کجا روم که چه فریاد از دل است
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بیتی از یک غزل بدون نقطه این غزل پنج بیت است
هر سحر دارم دلی همراه درد
می دوم همگام مهر و آه سرد
این غزل پنج بیت است شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
جز روی خوش تو محرمی نیست بیا
بر درد دلم که مرهمی نیست بیا
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلم پر درد و پر رنجست
نمیدانم کجا گنج است
من آن خلوت نشین در زیر مهتابم
همه شب بهر او بی خواب بی خوابم
در این بیغوله ی تاریک بس ناجور می خوابم
در این سرمای جانسوز و شب دیجور در خوابم
صدای زوزه ی گرگی ز دورا دور می اید
دلم در شور می اید
عجب پر درد و پر رنجست
این شعر نو و بداهه سرایی بسیار طولانی گردید شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
همه آهوان بمردند و نماند جز گرازی
نه که گل ز بن شناسد نه بدل کند نمازی
این غزل ده بیت است
ابیات بیشتر را در اینجا بخوانید http://asemanesher.blogfa.com/post-245.aspx
تا سرایشی دگر شاد و کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
زخمی به دل افتاده بشستن نتوانم
با روی خوشت من بنشستن نتوانم
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ساقیا چون خم می گر چه بجوش آمده ام
به غـــزل باغ تو من بهر خروش آمده ام
دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای خلیلی که جلیل از تو به تعریف آمد
تو همانی که در آتش به سکوت آمده ای
شاد و شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عمری اندر هجر او پرداختم
با غم بی یاوری من ساختم
شاد و کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این نه منم که دم زنم دم ز تو باشد ای صنم
تیر نگه چو میزنی من چه سپر بیفکنم
همیشه سرافراز باشید منصور