این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بی گمان شک تو مکن مقصد و منظور منی
ای که سرو چمن و گل تو به هر انجمنی
یک قـــدم باز تو بردار که بینـــم قـــد ناز
ناز من همدم من دل ز چه رو می شکنی ؟
بلبلم بر گل رویت کــــه به نظم آمده ام
خواب نازت نگرم گر چه سخن می نکنی
و ر بیادت بنشینم همه دم چشم به راه
نروی از نظــــرم یک مــژه بر هم زدنی
تا دیگر سرایش شاد و کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
صورتت را صفت محـال افتاد
اینچنین شد که دل دهی بر باد
تا سرایشی دیگر شاد باشد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای دل ز او چه دیدی ؟ دادی تعب به دستم
ز آندم که لب گزیدش من بر طلب نشستم
تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چونست حال آنی چون من سپر ندارد ؟
کار دل است ما را و آن جز خطر ندارد
تا دگر بار کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آهی از دل برکشم دستی به سر خواهم گرفت
آخر ای گل قامتت را کی به بر خواهم گرفت ؟
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در چنبر زلفت من اگـــر تاب ندارم
جز یک دل بی مایه ی بیتاب ندارم
تا دگر سرایش خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر دو منزل بنمودی به دل و دیده ی من
آن دو بگذار و بیــــا مـــنزل زانو بنشین
نام غزل ( دلبر زانو نشین ) ابیات هشت بیت منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در گرفت این دل ز بس فریاد کرد
نالـــه ها از تیر آن صیــاد کـــرد
در گرفت = آتش گرفت شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چه کس گویم ؟ طبیبم قصد جان کرد
چنان قصدی که دل را در فغان کرد
تا دیگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم که دل مهمان کنم و اندر برش درمان کنم
دیدم که دل را برده او من خود همی حیران کنم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
جنگ نرمی کرده ای تا دل به چنگ آورده ای
ای نگـــار نازنین دل را به تنــگ آورده ای
تا سرایشی دیگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دل نه در بندم که دلبندم به بند
بر کشیده نشنود از کس که پند
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مادام که دام موی او بسته به پا شد
از بند کمندش نه که تن دل نه رها شد
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز آندمی دل در غمش بنشسته بود
از جگــــر آید چه آهـــی پر ز دود
مفتی ار فتوی دهد بس کن سجود
دل بیفـــتد در قیــامش بر قــعود
ادامه این غزل را در اینجا بخوانید http://shaeran-shaeran.mihanblog.com/post/36
دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در کوی نیکنامی صد جامه گر دریدن
بهتر ز این نباشد یک دل ز غم خریدن
تا دگر روز شاد باشید منصور