این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من عجب خاطره ام رفته ز یاد
یادم آمد که تو بودی چه زیاد
یادم آمد کــه شبی برف آمد
آمـــد و آمــد و من هم فریاد
ز تو کردم که نبودی به کنار
یادم آمد که تو بودی چه زیاد
به کنارم شب برفی ای داد
تو نکردی ز چه از من یک یاد ؟
ای که بودی همه دم در بر من
از چه بردی تو من اینگونه ز یاد ؟
و این شعر بداهه بسیار طولانی گشت منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دستم نمی رسد که بگیرم دمی کنار
یاری که برده دل بدمی از من او قرار
گفتم ببینمش ولی از بسکه دل ببرد
هجران نمیگذارد از این غم کشم کنار
و ابیاتی از غزل مرغ عشق
مرغ عشقم ولی از عشق تو بر بادم من
و ز غم روی تو ای گل که چه فریادم من
هر کجا می نگرم روی تو افتاده به پیش
در قفس هستم و انگار کــــه آزادم من
رخ شیرین تو دیدم که چنین شور انداخت
بر دو چشم و نگهت عاشق و فرهادم من
تا دیگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای که رویت همچو باغ اطلسی
سجده کردم بر تو با دلــــواپسی
کی به رویت می رسد ای گلعذار
لعبتان ترک و هــند و تونســــی
ساتکین داری به چشمت از شراب
دل بشد ز ین ساتکین بر مفلسی
روی زیبــــایت نشــــانی از جمیل
ای جمیله کشته ها داری بسی
سجده کردم سجده ای پر رمز و راز
همچو منصورت نمیخواهد کسی
ساتکین = قدح ده منی شراب این غزل یازده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شعر نو بداهه
نفخه ی باد بهاری
من آن باد بهارانم به بارانم زمین را زیر و رو سازم
گل زیبای دشت و لاله ها را پر ز بو سازم
من آن باد بهارانم که بارانم دلیل زندگی باشد
تنور لاله را اندر نفیرم جلوه ی تابندگی باشد
من آن باد بهارانم که سوسن را زبانی تازه می بخشم
زمان را لطفی از خویشم فزون اندازه می بخشم
تا دگر بار دل زیبایتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
فرجام من از جام نبود اینکه سرانجام
با بخت بد و روز بد و دشمن و دشنام
کلیه اشعار و غزلهای مندرج در اسمان شعر و غزل توسط منصور گروسی
سرایش گشته
و تمامی غزلها ابیاتی کمتر از انچه سرایش گشته در وبلاگ امده است
و لازم بذکر است که شاه بیت هیچ غزلی در وبلاگ نگاشته نشده
و همچنین غزلهایی که از منظر سرایش زیباتر می باشند در اسمان شعر و غزل
درج نمی گردند دل زیبا پسند شما شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم چرا آن روی تو با من جفاکاری کند ؟
گفتا من اش فرموده ام دائم دل آزاری کند
تا دیگر بار و سرایشی دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای دل تو اگر به درد هجری
برخیز و دعــا تو تا سحر کن
وی باد صبا گرت به کوی اش
ره شد تو مـرا ز او خبر کن
تا مطلع و بیت دگر ای یار وفا دار
شادی ببرت باد خدای تو نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دل عاشق همه غم باشد و خواب نه بر تمکین است
عاشقی کـــی بود از آنکـــه ســـرش بالین است
تا مطلع و بیت دگر ای یار وفادار
شادی ببرت باد خدای تو نگهدار منصور