-
مطلع غزل ( راز پنهان )
یکشنبه 28 شهریورماه سال 1389 19:44
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است گفتند مگو راز نهان را چکنم ؟ دل بفغانست هر زخمه ی مضراب چه زخمی بدل و درد نهانست تا دیگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
دو بیت فی البداهه برای جلیل شهناز که تارش ناز دارد
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 19:11
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است دو بیت فی البداهه برای جلیل شهناز دلنواز ای جلیل بی بدیل نغمه ساز دل نواز وی که تارت میبرد هر زخمه اش دل را بناز بار دیگر نغمه ای پرداز و آوازی بساز وی هنر از پنجه ات آید که با سوز و گداز تا دیگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 شهریورماه سال 1389 19:04
-
ابیاتی از غزل عید فطر و مطلع غزل ( حال و خیال )
پنجشنبه 18 شهریورماه سال 1389 21:26
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است عید فطر مبارکباد صبح عنایت دمید جلوه گرم شد چه عید جام شرابی بده انچه بدادی وعید مشک بسوزید و عود کز بر رب ودود عید بیامد کنار بهر خوشی دل طپید و ر لب منصور را جام شرابی ندید کبک خرامان جام پر کن و شاهین رسید مطلع غزل حال و خیال قامتت دل می برد شب هم خیال هم ز قامت هم ز شب افسرده حال...
-
غزل ( چشم و تماشا )
دوشنبه 15 شهریورماه سال 1389 20:52
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اینک غزلی برایتان دارم که حدود دو سال پیش سرودم هر که چون من به درت چشم تماشا دارد کوس رسوائی اگر زد ز چه پروا دارد ؟ بس تطاول به سرم شد که نظر باز شدم که نظر بازی تو حالت یغما دارد خون دل خوردم و از لطف شکر خند تو گل به مقامی شده ام کز تو تماشا دارد من به اول قدم از روی تو مجنون...
-
غزل ( زود بیا )
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 22:25
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مستی چشم تو آمد ببرم زود بیا آتش افتاده بدل ای صنمم زود بیا شربتی ز آن رخ نازک نچشیدیم و هنوز مهرت افتاده بجان و به دلم زود بیا گر چه خواندم ز پی ات ایه اخلاص ز دل همچو ابروی کمانت کمرم زود بیا یوسف افتاده بچاه و که نظر خواهد کرد ؟ به امید بوی آن پیرهنم زود بیا منم آن شاخ که بی برگ و...
-
مطلع غزل ( پیغام )
جمعه 12 شهریورماه سال 1389 00:14
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است من از ملام و ملالت نمی روم از جام هم از حلال و حرامت نمی پرم از بام این غزل ده بیت است منصور
-
با تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی گردد
پنجشنبه 11 شهریورماه سال 1389 18:27
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است بخت خسبیده به وصلت چه بخوابست هنوز دل من در پی آن جام شرابست هنوز تا دیگر دیدار شاد باشید و کامروا منصور
-
مطلع غزل ( دل دیوانه )
دوشنبه 8 شهریورماه سال 1389 20:09
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است تا تو بر این دل دیوانه غم انداخته ای از غمت بر کمرم بار و خم انداخته ای این غزل هشت بیت است کلیه اشعار مندرج در این وبلاگ از سرایشهای منصور است توجه فرمایید که تبادل لینک فقط با وبلاگهای شعر و غزل و موسیقی اصیل ایرانی انجام میگردد منصور
-
بداهه سرائی
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 15:15
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است این وبلاگ برایم شده ویژه بداهه سرائی یعنی هر وقت میخواهم از اشعار سابقم بنگارم دل میگوید نه بداهه مردم از دست رخت گر به عذابند هنوز عاشقان از نظرت در تب و تابند هنوز عارفان بر سر این گنج به رنجند و خیال عابدان گر تو ندیدند بخوابند هنوز گر چه منصور بر این دار به نجوای تو شد شده پیر و...
-
ابیاتی بداهه سرایی
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 14:26
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مرغی که اسیرست در آن دام مرنجان شاید که بود بلبل و یا مرغ خوش الحان وز آن خم ابروت بسی غمزه بدیدم یک بار دگر ناز بکن تا ببری جان تا د یگر د یدار خدا نگهدار منصور
-
ابیاتی فی البداهه حال که غزلی شد نامش هم ( مفتون یار )
دوشنبه 1 شهریورماه سال 1389 20:52
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اینک ابیاتی فی البداهه برای شما عزیزان همراه میسرایم هر که دارد نظر پی جانش کی شود لاف عشق جانانش ؟ گر ز مهر و وفا تو دم بزنی یا مزن یا بیار برهانش ور به دریای عشق همچو غریق ز چه ترسی رسد که بارانش ؟ هر که شد بنده و فقیر نگار مفتخر باشد اوست سلطانش من تو را جویم از دو عالم و عشق درد...
-
غزل ( پگاه )
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 18:07
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است کلیه غزلهای مندرج در این وبلاگ از سرایشهای منصورگروسی است غزل ( پگاه ) این غزل دوازده بیت است تو چنان بدل نشستی که نمیدهی مجالی به عجب در آن فتادم که نهایت کمالی در دیده وا نمودن به پگاه و بامدادان چه بفال نیک آید تو عجب که خوش جمالی منم و خراب بختم که چنین بحال سختم بفراق بر نشستم...
-
غزل ( بیدمشک )
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 11:55
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است غزل ( بید مشک ) این غزل چهارده بیت است آنکه این خم ببر ابروی شیرین انداخت یا که زلف تو بر آن طره ی پر چین انداخت ز بر چشم من زار پریشان نزار از چنین روی نگارین که چه پروین انداخت بوی مویت سر ما برده و بر باد کند بید مشک از قدمت غالیه بالین انداخت چند از آن لعل بگریم ؟ که مرا تاب بشد...
-
غزل ( قداره )
یکشنبه 31 مردادماه سال 1389 11:29
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است غزل ( قداره ) این غزل ده بیت است منکه قداره ی عشقت ز غلاف آوردم تو بگو بی دل و دینم چه خلاف آوردم ؟ مهرت از روز ازل در دلم افتاد بلند لکن اینجا ببرم همره ناف آوردم چونکه ماما بگرفتی و بریدی آن ناف گفت و هی عشق از ین ناف و شکاف آوردم هرچه گشتند طبیبی که مداوا بکنند بدترم شد که عجب رسم...
-
غزل ( همنشین بهار )
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 14:28
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مطلع غزل ( همنشین بهار ) ابیات : ده بیت در دلم عکس رخت بسکه بکار آمد و رفت گوئی از منظر من روی نگار آمد و رفت ابیاتی بیشتر از این غزل را میتوانید با همراهی آسمان شعر و غزل در بلاگفا بخوانید منصور
-
غزل ( مدهوش اغوش )
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 20:06
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است ابیاتی از غزل ( مدهوش آغوش ) چه تقدیری برایم گشته پاپوش که رویت دیدم و نادیده آغوش کجا از فکر من بیرون بگردی ؟ و یا رویت شود بر من فراموش ؟ خرامان می روی من هم شتابان نگاهت میکنم دل می زندجوش غلام روی تو نی گشته منصور که صد همچون منی کردی تو مدهوش این غزل ده بیت است تا دیگر دیدار خدا...
-
ابیاتی شاید ( غزلی ) فی البداهه حال که غزلی شد نامش ( غرقاب )
دوشنبه 25 مردادماه سال 1389 21:07
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اینک برای شما عزیزان همراه ابیاتی فی البداهه می سرایم یادم آمد که شبی با تو به مهتاب شدم و ز حضور تو و دل شاد و چه بیتاب شدم دستت افتاد بدستم چه بگویم به چه حال بعد از آنهم همه شب بهر تو بی خواب شدم ناله ها کرده دلم بهر وصالت شب و روز باده ی وصل تو خوردم ز تو سیراب شدم بگذارم که...
-
غزل ( خنجر هجر )
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 20:54
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است بدست ساقی خوبان شدم چه ساغر نوش نه من به خنجر هجرت چنین شدم مدهوش ز بسکه کشته فتادست بر درت ز فراق بسی ز غمزه چو منصور می روند از هوش این غزل هفت بیت است تا دیگر دیدار بخت یار خدا نگهدار منصور
-
مطلع غزل ( مجال خیال )
جمعه 22 مردادماه سال 1389 15:01
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مطلع غزل مجال خیال این غزل ده بیت است آنچه کردم تا بگردم ز ین خیال فکر رویت کی دهد بر من مجال تا دیگر دیدار بخت یار خدا نگهدار منصور
-
بیتی از مثنوی مناحاتنامه ی منصور
پنجشنبه 21 مردادماه سال 1389 16:27
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است یا الهی انت ربی ذو الجلال ای که در وصف ات نمیاید خیال ادامه ی این مثنوی را لینک همین وبلاگ اسمان شعر و غزل در بلاگفا تا دیگر دیدار خدای لایزال نگهدار شما باد منصور
-
مناجاتنامه ای در مثنوی
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 19:25
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مناجاتی در مثنوی یا الهی انت ربی یا کریم قادری هم خالقی انت الرحیم این مثنوی بیش از نود بیت است شاد باشید منصور
-
مطلع غزل ( اتش دل )
سهشنبه 19 مردادماه سال 1389 19:30
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است ز آنکه او این دل بیچاره ی من را نشناخت بین حقیرم که حریقم به چنین روز انداخت این غزل هشت بیت است تا دیگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
مطلع غزل ( زوال ) غزلی فی البداهه
دوشنبه 18 مردادماه سال 1389 22:15
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مکن این کار که دل را بکشیدی به زوال دل چه کردست که اینسان تو کنیدش پامال ؟ تا دیگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
پست موقت
یکشنبه 17 مردادماه سال 1389 13:28
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اسمان شعر و غزل بزودی بروز خواهد شد با مطلع و بیت دگر ای یار وفا دار تا بار دگر باد خدای تو نگهدار تک بیتی فی البداهه از ازل حلقه ی افلاک بر آن طره نشست هر که آن حلقه نبیند نظرش باشد پست نظرات انتهای صفحه تا دیگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
غزل ( جام شکسته ) فی البداهه
پنجشنبه 14 مردادماه سال 1389 22:11
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است و اینک غزلی فی البداهه برای شما عزیزان همراه من آن جامم که بی می گر شکستم سکوتم را مبین بس ناله هستم از آن روزی بدیدم روی ماهت صنم دیدم که اکنون بت پرستم چو شمعم نی که شب روزم بسوزم مگر من غیر تو دل بر که بستم ؟ من و منصور اگر بی در کجاییم ولی این را بدان دلبسته هستم این غزل تقدیم به...
-
غزل ( سلطان عشق ) غزلی از دل بر خاسته این غزل بیست بیت
یکشنبه 10 مردادماه سال 1389 18:26
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است آن چنانم کز او پریشانم چه کنم بر امید جانانم حالتی دارم از قیامت او قامتش می کشد به فرمانم به قفا میکنم نگه هر دم تا ببینم چه می رود جانم گرچه سر بر هوای او بکشم سر از او هم همی گریبانم من بسختی و او به آسانی میکشد میرسد بلب جانم هر که دارد بملک پادشهی مفتخر هستم اوست سلطانم ور طلب...
-
غزل ( غمزه )
شنبه 9 مردادماه سال 1389 19:39
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است یک غمزه ز ابرویت ما را بکشد آنی چون سلسله ی مویت گشتم به پریشانی گفتم بدلم ای دل این بود وفاداری ؟ گفتا که تو هم چون من صبر از وی و نتوانی منصورم و مهجورم از روی چو ماه او هر دم بخودم گفتم گشتی تو چه زندانی ؟ تمامی اشعار مندرج در این وبلاگ از سرایشهای منصور گروسی است نظرات انتهای...
-
غزل ( شبی با دلدار )
جمعه 8 مردادماه سال 1389 20:01
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است شب بود و من از خیالت آزاد نا گه سحرم بیامدی باد بوی گل و نسترن بیاورد دل از تو بیامدی به فریاد یادم تو بیامدی چه مدهوش شب تا سحرت شدی در آغوش گلبانگ محمدی هوا خاست گفتی که اذان چه زود بر خاست مستی ز لبت چو آب انگور یادت نرود ز یاد منصور این غزل نه بیت است نظرات انتهای صفحه تا دیگر...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مردادماه سال 1389 21:43
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اسمان شعر و غزل بزودی بروز خواهد شد