این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بهر تو دیوانه وار دل شده بس بی قرار
گر بنوازی نکوست و ر بزنی خوشـــگوار
تا دگر بیت شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عاقبت سنگ میان من و تو شیشه شکست
همره شیشه ی دل قالب اندیشه شکست
تا درودی دگر بدرود منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای آنکه بدام تو چنین زار اسیرم بگذار بمیرم
گر دامن تو من بدم مرگ بگیرم بگذار بمیرم
تا سرایشی دگر خدا نگهــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دل نباشد جای کین و دشمنی
بهر آن خلقت شده مهر افکنی
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بیابان سگی پای مــردی گـــزید
بدنبال سگ خون چکان می دوید
این حکایت را در اسمان شعر و غزل در بلاگفا بخوانید
حق نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای که در بند توام بند دلم نیست که هست
یا که دلداده ی لبخند توام نیست که هست
وی پری چهره کجـــائی که دلم در کوی ات
به امید نظرت بر نظرم نیست که هست
همچو منصور ندای حق من بر دار است
تو بگو داد من اندر دهنم نیست که هست
شاد باشید خـــــــــــدا نگهـــــــــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
و ر چه چشمم بر در او مبتلاست
کس چه داند بر قدش دستم گداست
دل زیبا پسندتان شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
(( دود از آتش می رود خـون از قتیل ))
عیننی عنـــــد الفراقـــک سلـسبیل
و ین جمــالت یـادم آرد بر جمـــیل
کشته ای منصور و صد از این قبیل
تا دگر بار خــــــــــدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عشق یعنی چشم زیبای نگار
دیدن گل در بهار و چشم یار
عشق یعنی چاره بر درمانده ای
یار محروم به ره وا مانده ای
عشق یعنی دل کنی پر شور را
پا گذاری بر من و منصور را
تا سرایشی دگر دل زیبای شما عزیزان شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مادام که در بند تو ای فتنه اسیرم
نقش ات نرود از دل و از لوح ضمیرم
تا سرایشی دگر دل زیبای شما شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مور چو پر گشت و بگردد زیاد
پیــــل تنومنــــد شود انقیـــاد
لطفا فروشگاههای اینترنتی ادامه مطلب را بخوانند
از این پس استفاده از نام اسمان شعر و غزل بلامانع است خدا نگهدار منصور
ادامه مطلب ...
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نه تماشــا نه تمنــا نه کــه بر لب آهــی
تو که هستی که چنین دلبر و بس جانکاهی ؟
تا دیدار دگر بخت یار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر شبم تا به سحر صحبت بر جانان است
آن که اول نظرش برده دل و ایمان است
تا دگر دیدار حق نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یکی از اهل کرم بر در میخانه بمــــرد
شیخ از آنجا بگذشت و بد او را بشمرد
کاین خطا کار دغل از ازلش بی دین بود
به جهنم بشد و جام شرابش که نبرد
ابیاتی بیشتر از این غزل را بعد بخوانید عباداتتان مقبول حق منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
همانگونه که بشما عزیزان قول داده بودم
نوبت به ابیاتی از مناجاتی در مثنوی رسید
بار الـــها آنچنان کن حال ما
با تو باشد دمبدم آمــــال ما
ماه قرآن آمدی با ذکر دوست
کاین همه لطف و کرامت زآن اوست
رحمتش بی منتها نامش کریم
صاحب ذکر و صــراط مستقیم
نام زیبایش رحیمست و ندیم
خوش بر آنکس بر درش گشته مقیم
گردش لیل و نهار و ماه و سال
دائما هی می زند شو بر وصال
گر چه منصورم ولی ناصر توئی
ای زبان از شکر او قاصر توئی
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور