این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشم دلم در پی تو دوخته
ای دل من را به جفا سوخته
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای کمند افکن به هر جا می روی
کی که تنهـــا با دل ما می روی
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
درد و مرهم در هم آمد بر سرم
گم شدم در خود نه من من دیگرم
تا دگر بار دلشاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بوسه از پسته ی خندان تو گر ما را بس
منکه سرد آمده ام لب ز تو گرما را بس
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سخت است ندیدن جمالش
حــــیرانی من بود ز آن رو
صد دیده ز من ز او یکی رو
سد کرده چه راه من ز هر سو
این غزل از دل برخاسته دوازده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از دست تو ای ماه شبان خانه نشینم
فکرم همه اینست که آن روی ببینم
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
همچو آن صورت گلی ای نازنین نا دیده ام
پاسبانی می کنم هر شب تو را با دیده ام
تا بار گر شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلم از بار غمت گر چه که فرسود مرو
ای تو سرمایه ی عشق و ضرر و سود مرو
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
منکه تک خال محبت را به دلبر باختم
در مقام عاشقی هم سوختم هم ساختم
شاد و کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ایکه در سلسله ی موی تو او می بینم
این چه حالیست که او باشد و مو می بینم ؟
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اختـــیارم یارم از دل برده است
بهر این باشد که دل افسرده است
دلشاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
وا مانده شدم در ره تو همسفری نیست
از خانه ی من بر در میخانه دری نیست
و بیتی دگر از همین غزل هشت بیت گردید
درمــانده تر از من که بود ای بت عیٌـــار ؟
همچون که منم کس که چنین دربدری نیست
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دست او بر چنگ و چنگم موی او
او به ساز گوش و من بر ساز دل
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ابیاتی از یک غزل از دل برخاسته
نام غزل (( جلوه ی فروردین )) تعداد بیت پانزده
سخت عجب مانده سرم بر سر این سرٌ وجود
راحت زخـــم مـــرا مــــرهم درد آگـــین داد
گر چه در چنبر زلف و به کــمندت نه کــمند
ولـــی انگار گـــدایی به من مسکـــین داد
و ر غزل داد به منصور و ترنم به خیـــال
به تو بوی گل و هم نرگس و هم نسرین داد
ابیات بیشتر از این غزل در اینجا http://asemanesher.blogfa.com/88071.aspx بخوانید
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پنهان چرا کنم که مرا داد از دل است
بی او کجا روم که چه فریاد از دل است
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور