این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اینک برای شما عزیزان همراه ابیاتی فی البداهه می سرایم
یادم آمد که شبی با تو به مهتاب شدم
و ز حضور تو و دل شاد و چه بیتاب شدم
دستت افتاد بدستم چه بگویم به چه حال
بعد از آنهم همه شب بهر تو بی خواب شدم
ناله ها کرده دلم بهر وصالت شب و روز
باده ی وصل تو خوردم ز تو سیراب شدم
بگذارم که بگویم ز تو منصور نه دم
شده عمری به جدل غرقه به غرقاب شدم
تا دیگر دیدار دادار نگهدار شما باد منصور