این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز زاهد مسلکی بیزارم ای دوست
ز تزویر و ریا بیمـــارم ای دوست
و بیتی از یک غزل
خموشی خوش بود نزدت در آغوش
تو در بر گیری و من مست و مدهوش
ابیات بیشتر از این غزل در اسمان شعر بلاگفا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چنان گشتم ز رویش مست و مدهوش
که دل بر نعره ز او لب گشته خاموش
چه کــارم مفلسی شد تا قیـــامت
و مفلـــس نامــــه من دارم ز ابروش
تا بار دگر کامروا و شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نه دستی دارم این دم تا که گیرم پای تدبیرم
که در این های و هوی فکر خود دارم چه میمیرم
و بیتی بداهه
اسیرم بدستش رهیدن کجاست ؟
دلم مرده شد گو تپیدن کجاست ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کاروانی خسته بازاری رسید
کـره ای دنبال اشتر می دوید
حکایتی از سرگذشت یک قافله ی شتر منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اگر کوزه گر خاکم آرد به خشت
و یا مفتی ام وعده سازد بهشت
ابیات بیشتر در اسمان شعر بلاگفا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم از دشمن خــود درد دل آرم بر دوست
چون نگه کردم و دیدم که مرا دوست عدوست
این غزل ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
الهی نامه
الهی :
نیایش و دعای تو مسطور نگردد
که در دل بنده گانت مستور است
و آنکه دعای تو در دلش مستور است مشهور نگردد
ای ناصری که همه ی بنده گانت را منصوری
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سیر عیسی گر کسی کرد از دوام
کی بترســـد زنده باشد مستدام
و بیتی دگر
آنکـــــه گوید ز دل دمی ای دوست
وصل او بر رسد غریق رحمت اوست
تا دگر روز شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر دو منزل بنمودی به دل و دیده ی من
آن دو بگذار و بیــــا مـــنزل زانو بنشین
نام غزل ( دلبر زانو نشین ) ابیات هشت بیت منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در گرفت این دل ز بس فریاد کرد
نالـــه ها از تیر آن صیــاد کـــرد
در گرفت = آتش گرفت شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چه کس گویم ؟ طبیبم قصد جان کرد
چنان قصدی که دل را در فغان کرد
تا دیگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یک نفس از من به دو لب گشته بند
غم بخورم جـــای لب همچو قند
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
به هر قدم که گذاری تو چاه آه منست
به جای پای تو هر جا چه چاه منست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گیرم که مرا به بند خود کردی پیر
از بند دل شکسته داری تو گزیر ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چه شود گر که شبی با من تنها باشی ؟
غمکش این دل غمدیده ی رسوا باشی
تا دگر سروده شاد باشید منصور