این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
به جهــــان غــــیر غـم ام هیچ ندادند
شادی آنجا بودش دوست کنارم باشد
تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
روی وی و آن خـــم ابروی اوست
یاد من آرد همه دم دوست دوست
تا سرایشی دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم از دشمن خــود درد دل آرم بر دوست
چون نگه کردم و دیدم که مرا دوست عدوست
این غزل ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سیر عیسی گر کسی کرد از دوام
کی بترســـد زنده باشد مستدام
و بیتی دگر
آنکـــــه گوید ز دل دمی ای دوست
وصل او بر رسد غریق رحمت اوست
تا دگر روز شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یک نگاهم در پگاهم آرزوست
تا بیفتد بر نگاهش آنکه دوست
صورتش را این چنین زیبا کشید
کس به عالم رخ چنین زیبا ندید
این مثنوی پانزده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بیم و امیدم چنین می کشدم سوی دوست
و آنکه بمیرد به عشق کشته ی شمشیر اوست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور