این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مادام کـــه دل گشته به دام تو گرفتار
جان خسته و دل بسته و غم هم چه پدیدار
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشمم از دوری تو بس گریه ی اهسته کرد
آنچنانی که مرا از گریه هایش خسته کرد
تا سرایشی دیگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کاروانی خسته بازاری رسید
کـره ای دنبال اشتر می دوید
حکایتی از سرگذشت یک قافله ی شتر منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خسته ام بسکه بر این غصه نشستم شب و روز
غصـــه ای نیست نخوردم کـــــه تلـــنبار توام
تا دگر بار خدا نگهدار منصور