این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر وصــل تو گــر شدم به راه تردید
بیچاره دلم که بر تو بسته است امید
تا سرایشی دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
باده ی چشم تو را خوردم و مست آمده ام
بر نظر بند تو من باده پرست آمده ام
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این چشم تو یا غروب دریاست ؟
کردم نگهی به دل چه غوغاست
بیشــم نکـــشم مــــرارت از او
منصور به دل از او سخنهاست
ابیات بیشتر در اسمان شعر و غزل بلاگفا تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
همچو بوتیمارم امشب دل به دریا می زنم
گر نیایی در برم صد ناله یک جا می زنم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چو گلی او به بهاران چه هویدا شد و رفت
دلم از دیدن او غــرق تمــنا شد و رفت
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
الی محبوبنی عن حالنی ذکر اللیالی
فذکری کالغریب مفلس افسرده حالی
و گر زیبا رخان را باشدی بر احتیالی
فقل منصورک عن عشقها فی الاشتعالی
این غزل ملمع هشت بیت است ملمع یعنی دو زبانه فارسی و عربی
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر صف کشند جمله ی خوبان تو بهتری
و اندر خیال و فکر و ضمیرم مکرری
منصور اگر که چشم تو افتد به دیگری
خاطر نمی شود که به دیگر بپروری
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هرشب از بانگ خروس ار به نماز آمده ام
بهر وصل تو بود پر ز گــداز آمده ام
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من نگفتم به تو ای دل پی آن یار مرو ؟
رفتی و گوش نکردی دگر این بار مرو
تا دگر روز خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر چه کردم ندهم دل تو که چشمت نگذاشت
این چه چشمیست خدایا به دلم مهر تو کاشت ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من ار که تیر نگه در دلم فرو کردم
چه از دو چشم عزیزت دوباره در دردم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این یکی بوسه که بین دو لبان من و توست
امتزاجی چه خوش از آب دهان من و توست
گل بگو گل چو ببیند ز کلامت منصور
تا حریفان برمند آنچه میان من و توست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز شوق روی و وصالت چنان به گریه نشستم
که سر ز پا نشناسم چه گریه کنده ز دستم
تا دگر بار با این بیت از دل برخاسته خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم : خبری گفت : مرا غم چو تو بسیار
گفتم : که توئی همچو منم روی به دیوار ؟
گفتا : نشود غصه نگه داشت ز آن یار
گفتم : بنشین غصه مخور دل تو نگهدار
هشت بیت گردید
تا بار دگر باد خدای تو نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خم ابروی وی ار بر کمرم خم انداخت
بجز از خم بدلم هم ز ازل غم انداخت
تا دگر بار خدا نگهدار منصور