این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یک دهان غنچه و این خیل مست
در خماری گشته ام من می پرست
و ابیاتی از یک غزل از دل برخاسته
دست خدای خوانان راهی دگر نگیرد
و ر می کشد به تیغم اماده بر قتالش
منصور اگر به دامی کی به ز این مقامی
کس اینچنین نباشد بر چشم چون غزالش
تا مطلع و بیت دگر ای یار وفادار
شادی ببرت باد خدای تو نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گــــر گلویم تر نشد از جــــام می
در خماری ز آن لبت من تا به کی ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور