این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دعا کردم نبینم روی هجران
خدایا روی گل از من مگردان
دعا کردم دعایی پر تب و تاب
که باشد روی گل با جام خیراب
دعا کردم دعایی من چه پر سوز
که باشد روز من هر روزه نوروز
دعایی من بکردم نظم و منثور
خدایا غم بکن دورش ز منصور
خیراب : شراب این سروده ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شب نشین کوی یارم من به نوروز و بهار
بی قرارم بی قرارم بی قرارم بی قرار
دل زیبایتان تا دگر بار بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عید نوروز و من و گوشه ی تنهایی و یار
ندهم من به دو صد سال نو و عید و بهار
نوروزتان بشادی بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کشته مرا صورت و آن خلق و خوی
آجـــــرک الله بر آن زلـــف و روی
تا بار دگر نوروزی شاد داشته باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای عشق سرکش آخرش زار و زمین گیرت کنم
با من نمی سازی اگر در بند زنجیرت کنم
این غزل یازده بیت است شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر روی آن دلارا چشمی بدبده باشد
دائم بود به حسرت غم هم خریده باشد
تا دگر بار نوروزتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
و تک بیت بداهه ی پست قبل دست مایه ی حکایتی گردید
که ابیاتی از انرا تقدیم حضورتان می نمایم
بلند اختری شد به صورت سیاه
سفیدی گذر کرد و بر او نگاه
بگفتا سیاهی به صورت چه زشت
خدا کی سیاهان برد در بهشت
یکی گفته ی آن سفیدش شنید
بگفتا : که چشمت دلش را ندید ؟
دل او بود به ز صــد پارســا
خــدا کی دهد بهر صورت بها ؟
بسی روی زیبا که دل شد پلید
بسی هم سیه روی و دل ز او سپید
دلی پاک اگر شد به صورت سیاه
به از صورتی خوش نما دل سیاه
نوروز شما عزیزان نیز به زیبایی دلتان بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلی پاک اگر شد به صورت سیاه
به از صورتی خوش نما دل سیاه
نوروزتان توام با شادی بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز نوروز و میرش خبر آمدست
که جام می آور به نزد و بدست
نوروزتان شاد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای دل مکوش که طراوت به خون کشید
این دیده ام تو که چشمت رخ اش ندید
نوروزی شاد داشته باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دیده ام تردید دارد این تو هستی در برم ؟
کاین چنین من از دو چشمت ناز زیبا میخرم ؟
دل زیبایتان همیشه بهاری بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بار الها به من امسال یکی عیدی منصوری ده
ز ریا کار و ز مکار و ستمکار مرا دوری ده
تو گشایش بنمــا بر من و کارم همه حــال
وصل زیبــــای خودت با می و مستــــوری ده
ای که بر روی تو من عـــاشق وصلم نظری
تو بر این عاشق شوریده ز خود شوری ده
الهـــــــــــی نامه
الهـــــــــــــــــــــی
نه آنقدر لایقم تو را خوانم
که وصلت در لیاقت خود نمی دانم
تو آنقدر عزیز و لایقی که مرا خوانی
تو می خوانی و من می گریزم
در عجبم که با خود در ستیزم
به جز تو در که آویزم ؟
و با که بیامیزم ؟
بر تو اشک هجر می ریزم
مرا تنها مگذار که با تو عزیزم
سال زیبایی در پیش رو داشته باشید منصور