این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتمش : ناز بگفتــــا : که برای تو بسی
گفتمش : همچو تو هم منکه ندیدم که کسی
شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من نه آنم که کشم ناز تو را بار دگر
برو این دام بنه در بر بیمار دگر
دل زیبا پسند شما شاد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر چه روزم شده از روی تو همچون شب تار
بهر دین و کرمت من به خودم وا بگذار
شب و روزتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پرده ی عشق مرا گر چه دریدی ندریدم
پرده ی مهر تو را بر تو هنوزم به امیدم
بهاری و شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر دم نگه کردم به خود آه از نهادم می رود
بر آسمان از دست تو دائم چه دادم می رود
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شیرین تر از آن لب نتوان دید به لبخند
صد عاشق دلداده به آن گشته چه پا بند
کامروا باشید و مدام لبخند بر لب منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شمع وجودم ز وی افروخته
جان و دلم از رخ او سوخته
همیشه بهاری باشد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای صنم خوش روش خوش جمال
سنگدلا دل ز چه بردی ز حال ؟
بار دگر گر که دلم سوی توست
کشته ی آن صورت و ابروی توست
گر چه که منصور به شور آوری
نظـــم ترم را به سطــور آوری
و این بداهه سرایی یازده بیت گردید که بیت اخر ان چنین است
هر که نظر بر تو کند در جفاست
دل ز برش رفته و بس مبتلاست
دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دارم امید ببینم رخ ماهت به کنار
ای که رویت چو گل تازه دم فصل بهار
مدام چون گل بهاری با طراوت باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من دلم بی روی تو در ماتم است
گر نباشی دل به دنیای غم است
همچون بهار با طراوت باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفـــتم این بار دلم را ندهم دلبندی
دل من بردی و بازم تو به من می خندی ؟
همیشه خندان باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بشود نظر نمائی تو دمی به بینوائی ؟
که من از شرار چشمت شده ام چه بر گدائی
این غزل هشت بیت است کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دیدمش مست و خرامان که به همراه رقیب
عشوه گر بود و من اندر پی او رفته شکیب
شکیب = صبر بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چون کنم بی روی گل با روزگار ؟
دل ندارد طاقت هجر تو یار
همیشه بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر که نامت بر لب آرد سر خوش است
ای که ذکرت مایه ی آرامش است
ما که لب بستیم و از اندوه یار
بر دلم از تیر او صد ترکش است
گر چه منصورش نباشد خود پرست
او پرستد ز آنکه نامش دلکش است
همیشه بهاری باشید منصور