این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم که دل مهمان کنم و اندر برش درمان کنم
دیدم که دل را برده او من خود همی حیران کنم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در دشت تمنٌای تو دنبال تو گشتم
دنبال قد و قامت شیدای تو گشتم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر که ستم کنی مرا من بکنم دعای تو
و ر که تو جان طلب کنی میدهم از برای تو
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر چه رها نمی شود فکر من از خیال تو
کی به خیال من رسد وصل تو و جمال تو ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
جنگ نرمی کرده ای تا دل به چنگ آورده ای
ای نگـــار نازنین دل را به تنــگ آورده ای
تا سرایشی دیگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دل نه در بندم که دلبندم به بند
بر کشیده نشنود از کس که پند
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ســینه هم از دست خــون آلــود اوست
خون بیاید از دو چشمم همچو جوست
تا سروده ای دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنچه گفتیم و ندیدیم ز آن روی تو باز
قصه ها می طلبد ز آنکه مبارک قدمی
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مقصود نه سود ست که غایت نظر توست
گـــر مرده کنی یا به حیاتم برســــانی
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عیب ات نمی کنند چو خونی جگر کنی
یا همــچو من تو دو صـــد در بدر کنی
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
صد نکته ز این ترانه باقیست
گوشی شنوا بگو تو با کیست ؟
تا سروده ای دیگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ریزه ریزه چکه چکه خون چکید
از دلم ز آن دم که رویش را بدید
همه ی واژه های این غزل از زبان شیرین پارسی است
مدام شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گل ندارد بوی آن روی تو ماه
تا کی از نادیدنت باشم به آه ؟
ایامی خوش در پیش رو داشته باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از ملخ موری به جز رانش اگر نتوان کشید
چشم زیبا بین بجز آن غیرت و همت ندید
تا دیگر سروده شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چند از آن رو همچو نی از دل برون آید نفیر ؟
تا کی از هجران بگویم گشته ام فرتوت و پیر ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور