این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اشکم روان ز رشک تو شد نازنین جمال
مهرت برون کجا رود از این دل و خیال ؟
تا دگر بار بهار دل باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چو قلیانم که آتش بر سر افتاد
و دودم از جگر بر هر در افتاد
تا دگر روز نوروزی باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یاد او چشم مرا باران گرفت
خاطراتش در خیالم جان گرفت
رفت اگر از نزد من آن بی وفا
او که با دستی ز من پیمان گرفت
هر کجا گشتم به صحرای خیال
روی خود را او ز من پنهان گرفت
این غزل هشت بیت گردید چون گل با طراوت باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
زلف درازش اگر زهد و نمازم ببرد
گاه گل آمد ولی قند لبش لب نخورد
تا دگر بار بهار دل باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بگشا در میخانه که نوروز بیامد
و ز باغ و گل آن بوی دلفروز بیامد
همیشه نوروزی باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چون بهار آمد ز من هم توبه برد
می به همراه لبش باید بخورد
تا دگر بار دل زیبای شما بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر گو سخنی تا که ببینم لب زیبات
زیبا دهنم از لب تو من شده ام مات
تا یار دگر بهار دل باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من دلم دنبال او گر کو بکوست
او برای من نه معشوق آبروست
تا دگر بار بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
او خم مویش چو ابرویش نکوست
من نمازم بر خم ابروی اوست
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بهاران با گل و مهر و امید
میتوان نازی ز آن رویش خرید
تا بار دگر بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر خم زلف سیاهش چو که یلدای بلند
تا سحرگه بنشستم چه خمار آمده ام
دل زیبا پسندتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
لب جوی و لب یار و به بهار آمده ام
تو بگو من به زمین بهر چکار آمده ام ؟
تا دگر بار بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بهاران میشود سرمست شد
یا به پهلوی گلی هم آرمید
تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای دل بنال که یارم کنار نیست
بی روی او که بهارم بهار نیست
تا دگر بار بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من و زاهدی و حاشا که رهش دگر بگردم
نگهی دگر به من کن که منم خمار باده
این غزل هشت بیت است منصور