این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مکث من بر دیدنت مکثی بلند
ای گل نا دیدنی تا کی کمند ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خوش آندمی که رخت در کنار خواهد بود
نگه به چشم تو لب میگسار خواهد بود
الهی نامه
الهی
نیایش و دعای تو مسطور نگردد
که به مهر دل ممهور ست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
منکه بی می مستم و شوریده گشتم بی شراب
شب شده یک دم ببینم من رخت را هم بخواب ؟
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
طلب کردم لبت کارم به غم شد
کمر چون طاق ابروی تو خم شد
و یک خم از من و یک خم ز ابروت
ز طاق ابرویت بر من ستم شد
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
قتـــیل عشق او را غم نباشد
به جز وصلش دگر مرهم نباشد
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پیش خورشید رخت اختر و مه شبگیرند
نزد آن روی تو هم سنبل و گل میمیرند
نظر از چشم تو بر جای دگر نتوان کرد
دگــــران را نتــوان دید که بر تزویرند
من از آن ناوک دلدوز شدم محو جمال
خلقی اندر پی رویت چه ز غم میمیرند
نقش آن صورت زیبای تو کردم به خیال
یادم آمد که تو جانی و همه تصویرند
چو که آن صورت زیباش بکردند وجود
بس کنیزان درش لعبت در کشمیرند
گر چه منصور غزلخوان تو شد در همه عمر
آشنایان به هجرت به ابد دل گــیرند
کامل این غزل را در اینجا http://shaeran-shaeran.mihanblog.com/post/22/ بخوانید
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دهن یار چه تنگ و دل من هم تنگست
گویی آن غنچه دهن با دل من در جنگست
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من بوسه زنم به پا و دستی
ز ین ره بکشد مرا به مستی
تا بار دگر شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این همه نقش و دلالت به وصالش موجود
عارفان داند و بس آنچه نماید به وجود
تا بیت دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
به پای عاشق دل خسته این چه زنجیرست ؟
نه راه رفتنی آمد نه ســـر که تدبیرست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر پا اگر که کفشی بر تن قبا نباشد
بر خاک بستری هم جز بوریا نباشد
این غزل هشت بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مگو از سوزشم بر لب نفس شد
بسوز ای دل سزای تو قفس شد
ابیات بیشتر در بلاگفا دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چه شور و غمزه در آن صورت خوشاب افتاد ؟
که ساز و مطرب و ساقی به پیچ و تاب افتاد
این غزل هفت بیت است تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با که گویم کز تو حالی دیگرم امشب ؟
عاشقم اما به تو عاشقترم امشب
تا بیت دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ابیاتی دیگر از همین مثنوی
ناخدا را بی خدایی تا به کی ؟
بی خدا را ناخدایی هم ز پی
چشم زیبایی چنین مهوش ندید
در خماری عالمی بر خود کشید
طره ی زلفش چنین بی تاب کرد
چشم عاشق هم ز آن بیخواب کرد
این مثنوی سی بیت گشت تا سرایشی دگر خدا نگهدار منصور