این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خواهش عیش مرا گر چه جوابش کردی
ناله و رنج مرا عیش حسابش کردی ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای که بردی دل و اندر پی تو می سوزم
ز تو مرغ قفسی گشته چه دست آموزم
دل زیبا پسندتان شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
درد دل دارم بسی با آن عـــزیز دل نواز
با که گویم این همه راز دل و سوز و گداز ؟
تا بیتی دگر دل زیبای شما عزیزان شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
جامی به کنار و لب یارم به چه کارست ؟
فطر آمده آن جـــام و لبت بهر خمارست
تا دگر سروده شاد باشید عید فطر مبارکباد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر شب از هجر تو من تا بسحر گریانم
دل من برده و داری ز چه قصد جانم ؟
تا بیتی دگر خدا نگهــــــــــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
زلف چلیپای یار کرده دلم بی قرار
بوی خوش زلف او همچو گل نو بهار
تا دگر بار خدا نگهـــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شب آمد و تب باز به دل خانه بکرده
داد از غم یارم که به دل لانه بکرده
با مطلع و بیت دگر ای یار وفا دار تا بار دگر باد خدای تو نگهدار
منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز خــاک میـــکده دل گشته تبــــدار
حدیث از من شنو نی واعظ ای یار
ز منــــصور ار بمـــــــاند استــخوانی
به عشــقت باشـد آن بازم گرفتـــار
این غزل ده بیت است خدا نگهــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شهد از تو و این سخن نه از ماست
کز مــهر توام کـــمر نشـــد راست
کف بر لب و دف به دست من شد
رقصی چه در این میانه بر پاست
شیـــرین نه مـــنم ز شـور رویش
شوریده شدم لبش چو حلواست
هر جـــا ســخن از نمــــاز باشــــد
بر طاق تو هم که سجده بر پاست
شیرین سخنی نه شد ز منـــصور
روی تو چنین به شور و غوغاست
این غزل پانزده بیت است
تا دگر سرایش خــــــدا نگهـــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از دلم شرمم شود از بسکه دنبالت فتاد
بارالها در جهان همچون دل و من کس مباد
تا بیتی دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
جنگ نرمی کرده ای تا دل به چنگ آورده ای
سنگ جور از هر طرف بر پای لنگ آورده ای
تا دگر بار بخت یار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گشتم از دل من بسی مجنون و زار
وای مــن از این دل و این روزگار
تا دگر بار خدا نگهـــــــــــــــدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
حال که صحبت از شکستن شد دو بیت دگر با شکستن
چه بشکن بشکنی داری تو ای یار
خــــدا را بشکنـــت یکـــدم نگهـــدار
شکستی شیشه ی دل ای نگارا
مــزن مشکن که گشتم زار و بیمــار
تا دگر بشکن خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سنـــگی زدم به طالع خویشم چنــــان شکست
طالع شکست و خورده بدستم شکسته دست
تا دگر بیت خدا نگهدار منصور