این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر سر ننهم بر قدمت عاشق پستم
همسایه گواهی بدهد من ز تو مستم
گفتم به دورنم که بجوش ای سر عشاق
گفت از چه بجوشم که خم می ز الستم
ساقی تو بیا تا که ببینم دمی از وصل
افتاده شدم گر که نگیری تو به دستم
تا دیگر بار شاد و شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
هر که عاشق شد که چون فرهاد نیست
ای بسا صـــد ناله یک فــــــریاد نیست
گـــر چه هــر دو گـــفته بر یک ره بود
لکن از حلاج چــون شـــداد نیست
تا بار دگر خدا نگهدار منصور