این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پیش خورشید رخت اختر و مه شبگیرند
نزد آن روی تو هم سنبل و گل میمیرند
نظر از چشم تو بر جای دگر نتوان کرد
دگــــران را نتــوان دید که بر تزویرند
من از آن ناوک دلدوز شدم محو جمال
خلقی اندر پی رویت چه ز غم میمیرند
نقش آن صورت زیبای تو کردم به خیال
یادم آمد که تو جانی و همه تصویرند
چو که آن صورت زیباش بکردند وجود
بس کنیزان درش لعبت در کشمیرند
گر چه منصور غزلخوان تو شد در همه عمر
آشنایان به هجرت به ابد دل گــیرند
کامل این غزل را در اینجا http://shaeran-shaeran.mihanblog.com/post/22/ بخوانید
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دهن یار چه تنگ و دل من هم تنگست
گویی آن غنچه دهن با دل من در جنگست
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر پا اگر که کفشی بر تن قبا نباشد
بر خاک بستری هم جز بوریا نباشد
این غزل هشت بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مگو از سوزشم بر لب نفس شد
بسوز ای دل سزای تو قفس شد
ابیات بیشتر در بلاگفا دل زیبا پسندتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر لب آمد جان و لب جانانه را بر خود ندید
کــــز همه ببریده ام اما ز تو نتــوان برید
بقیه این غزل را در اینجا بخوانید http://asemanesher.blogfa.com/post-193.aspx منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این غزل هشت بیت گردید
ابیات بیشتر را در اسمان شعر و غزل در بلاگفا بخوانید
اسمان شعر و غزل و منصور گروسی در فیس بوک هیچ صفحه ای ندارد
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من صید تیر خورده ی از پا فتاده ام
پنهان چرا کنم که دل از دست داده ام
هشت بیت است ابیات بیشتر در بلاگفا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنچنان مستم ز رویت تن چو تنها می کشم
گر که از عالم بگردی رو ز من ای گل متاب
تا دگر بار خدا نگهدار منصور