این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
کارم از بسکه ز روی تو خـــــراب افتادست
دستم از دست تو بر جام شراب افتادست
ور مقیم ام به خرابات و صراحی در پیش
ز سر مــوی تو دل بر ره تاب افتادست
مکنم عیب تو زاهد که چه خوش احوالیست
سر زلفش کج از این کار خراب افتادست
جامی آن شب چو بدادند بدستم ز فراق
دلم اینسان به ره شور و شراب افتادست
گر چه منصور ندارد به جهان جز می و یار
لکن این غالیه بر نظم ز خواب افتادست
این غزل ده بیت است تا دگر دیدار بهاری باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در دل از دیده ی تو تیر نه خنجر کردیم
خنـــــجر ابروی تو در دل و پیـکر کردیم
تا دگر سرایش دگر دل زیبای شما بهاری بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آشنایم با غمت در دیده گر بیگانه ام
هوشیارم با تو من گردیده گر دیوانه ام
این غزل هشت بیت است تا دگر دیدار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اسمان شعر و غزل بزودی با ابیاتی از غزل چشم دلنواز
به یک بیت ان توجه کنید
همه آهــــــوان بمردند و نماند جز گـــرازی
نه که گل ز بن شناسد نه بدل کند نمازی
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلـــم را برده ای محکم نگهـــــدار
که من دل داده ام باشی پرستار
دل زیبایتان شاد بادا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
تک بیتی برای اس ام اس
این تاب گیسوی تو هم ترسم که بی تابم کند
و ین دلبری ها کردنت ترسم که بی خوابم کند
مدام شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نا دیده روی دلدار اندر غمش اسیرم
ترسم اجل بیاید بی دیدنش بمیرم
این غزل نه بیت است تا دگر دیدار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من مست می روی وی از روز الستم
در مانده شدم بسکه به امید نشستم
ابیات بیشتری از این غزل در آسمان شعر و غزل بلاگفا شاد باشید منصور