این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
تو پری زاده چنانی ز نظر گــم باشی
چه کسی گفته تو از جمله ی مردم باشی ؟
این غزل پنج بیت است تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این حلقه ای که نام گل افتاده در میان
نام مـــرا ز دایره بیـرون کشـیـده اند
تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بازم اگر سر برسد یک بهار
گل نبــود همـچو رخ آن نگار
گل به کجا دیدن رویش کجـا
دیدن او به ز دو صــد گل کنار
با دل منصور چنان گشته جفت
عــاشق اویم من و دیوانه وار
هشت بیت گزدید و نام آن عاشق دیوانه وار
سرافراز باشید خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دهن یار چه تنگ و دل من هم تنگ است
گویی آن غنچه دهن با دل من در جنگ است
پیوسته شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز یادت کی روم بیرون
کشیدی جان و دل در خون
که نوروزم
همه روزم بغم باشد
تو را من دوست می دارم
برایت شاخه ی امید می کارم
جفایت را نمی خواهم
منی که در قفایت گریه ها کردم
ز یادت کی روم بیرون
شدم مجنون صحرا گرد و پر دردم
نمی گویم برایم قصه ای سر کن
ولی با غصه ام همگام و همدم باش
نمی گویم دمادم باش
دمی همگام و همدم باش
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عاقبت دل را تو بردی ای نگار
در پی دل من دوانم بی قرار
این غزل هفت بیت گردید خدا نگهدار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز ین بیکسی و همنفسی دل به فغانست
پنهان نه عیانست
این مستزاد هشت بیت است تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
زلف آشفــته چنــان کــرد ز خود بیـتابم
که من امشب ز غمش تا به سحر بیخوابم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بسکه گفتم از لب و گفتار . تار
دیده گشت و بهر آن دیدار . دار
آمـــــده بر گـــردنم منــصور وار
هی بگویم از فراقش یار . یار
این غزل ده بیت است تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دشمنی یا یار من کردی چنینم پای بست ؟
عمری از بهر وصالت دل به امیدت نشست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مردم از بسکه شمردم شب و روزم و نخورد
تیر امید هــدف از تو که منــصور بمرد
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنکه دارد هدف رهزنی این دل ریش
گو دلم برده زمانی مزنم بیشم نیش
تا سرایشی دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شیشه ی دل با کمانت گشته خرد
جای آن کی می شود غم را سترد ؟
شیشه ها بشکسته ای ای گلعذار
غیر غم از روی تو منصور خورد ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من این غم شبانه ام کمی بهانه می کنم
ز درد بیکسی همی تو را ترانه می کنم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خوش دل آنکس به محبت بزیست
بهتر از این راه به عالم که نیست
نمره اگــــر بیست بود بهـــر دل
هــر دل با مهــر نشد کــم ز بیست
تا بار دگر خدا نگهدار منصور