این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عاقبت دل را تو بردی ای نگار
در پی دل من دوانم بی قرار
این غزل هفت بیت گردید خدا نگهدار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز ین بیکسی و همنفسی دل به فغانست
پنهان نه عیانست
این مستزاد هشت بیت است تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
زلف آشفــته چنــان کــرد ز خود بیـتابم
که من امشب ز غمش تا به سحر بیخوابم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بسکه گفتم از لب و گفتار . تار
دیده گشت و بهر آن دیدار . دار
آمـــــده بر گـــردنم منــصور وار
هی بگویم از فراقش یار . یار
این غزل ده بیت است تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دشمنی یا یار من کردی چنینم پای بست ؟
عمری از بهر وصالت دل به امیدت نشست
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مردم از بسکه شمردم شب و روزم و نخورد
تیر امید هــدف از تو که منــصور بمرد
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنکه دارد هدف رهزنی این دل ریش
گو دلم برده زمانی مزنم بیشم نیش
تا سرایشی دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شیشه ی دل با کمانت گشته خرد
جای آن کی می شود غم را سترد ؟
شیشه ها بشکسته ای ای گلعذار
غیر غم از روی تو منصور خورد ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من این غم شبانه ام کمی بهانه می کنم
ز درد بیکسی همی تو را ترانه می کنم
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
خوش دل آنکس به محبت بزیست
بهتر از این راه به عالم که نیست
نمره اگــــر بیست بود بهـــر دل
هــر دل با مهــر نشد کــم ز بیست
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گفتم سخنی ز عشق آغاز کنم
بر بام طــرب دو باره پرواز کـنم
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
صمد بر لب ولی دل با صنم یار
صمد خوانان چنین باشد گنهکار
برو منــــصور راه دیگـــــری رو
تو این ره می روی باشی تبهکار
شش بیت شد که بیت آخر آن نیز تقدیم گردید
تا دگر بارم خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر چه از نامردمی هایم هلاک
خوش بر اینم دل برایم مانده پاک
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ز دل صبر و ز سر گر برده تدبیر
به رویش عاشقم گر من شوم پیر
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
و گر منصور و جورش راحت توست
من این جور و ستم هم می پذیرم
ابیاتی از این غزل را در اسمان شعر و غزل در بلاگفا بخوانید منصور