این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
پنهان چرا کنم که شدم رند کافری
در مسلخ آمدم که تو جانم بدر بری
و بیتی از غزلی دیگر
شبی آن یار سیمین پیکرم خفت
کنارم تا سحر اینگونه می گفت
تا مطلع و بیت دگر ای یار وفا دار
شادی ببرت باد خدای تو نگهدار منصور