-
اسمان شعر و غزل بزودی با ابیاتی از غزل ( عمو نوروز )
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 19:48
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است صدای پای زیبای عمو نوروز می آید نمیدانم چرا او با دلی پر سوز می آید شاد باشید و همیشه بهاری منصور
-
مطلع غزل ( شب سیاه )
سهشنبه 17 اسفندماه سال 1389 18:58
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است شرح هجران تو گفتم به شب افتاد سیاه جای گل بوسه ی تو بر لبم افتاده چه آه تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
دوشنبه 16 اسفندماه سال 1389 22:04
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است دلی دارم که خون کی چون کبابست رهی رفــــــتم که پایانش خـــــرابست تا دگر دیدار بخت یار خدا نگهدار منصور
-
ابیاتی از غزل ( یار نا مهربان )
یکشنبه 15 اسفندماه سال 1389 18:57
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است من که نا مهربان شده یارم عشوه پیش آمدست و آزارم عاشق صادقم ولی چکنم ؟ کــــم بود نزد یار مقـــــدارم من چه نازک دلم مثال تنش کی توانم دلــــم نگـه دارم روی یــارم ندیدنش بهتــــر تا ببینم میـــــــــان اغیــــــارم عشق من در خفا و صبرم رفت پرده بر شد عجب ز اســرارم او سخن گوید و چنان...
-
شعری نو اما فی البداهه
شنبه 14 اسفندماه سال 1389 13:49
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است ز دلم می گویم دل تیپا خورده ز جفا هم مرده دل هر جایی بدبخت لطیف چون حبابی ز نگه میشکند ز دلم می گویم که چسان حیران شد ز غمت ویران شد دگر این دل نشود همره من که تو را می خواهد تو بیا تا که ببینی دلم آواره شده به که گویم غم هجر ؟ تا دگر بار خدا نگهدار منصور
-
بیتی فی البداهه
جمعه 13 اسفندماه سال 1389 15:11
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است خم این کوچه هنوزم چه بغم در بندم گریه ها می کنم و بر دل خود میخندم تا دگر بار خدا نگهدار منصور
-
راز و نیاز ( جکایت ) این سروده سی بیت است
پنجشنبه 12 اسفندماه سال 1389 12:59
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است بی نمازی شد به مسجد تا نیاز گوید و راز دلش با بی نیاز چونکه دستش را کشیدی سوی دوست عابدی گفتا تو اینسان خوان نکوست من چهل سالم چنین کردم نماز تا بگیرم چاره ای از چاره ساز بی نماز از او بپرسیدی چهل ؟ دست بر سویش نمودی ؟ وای دل بر قیام آورده قد هم بر سجود تا همه ذکر تو بینند و شهود این...
-
شعری نو اما فی البداهه
یکشنبه 8 اسفندماه سال 1389 18:43
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است در این پست برای شما عزیزان شعری نو و فی البداهه میسرایم چه کسی می فهمد ؟ چه کسی درد مرا می فهمد ؟ بجز از آنکه مرا همدرد است بازم آمد نوروز منم و بغض گلو گیر همی بس پر سوز همچو شمعی که بسوزم شب و روز شده منصور ز شادی بس دور درد من را چه کسی می فهمد ؟ نه طبیبی که مداوا بکند نه حبیبی که...
-
بیتی فی البداهه
شنبه 7 اسفندماه سال 1389 16:35
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است روز اگر شاد افتد و طالع بگردد رام رام من دگر کی بینم این حال بد و روز درام ایام بکام و شاد باشید منصور
-
غزلی فی البداهه تقدیم بشما عزیزان
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 18:27
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است هر که گفتا که صدای دهل از دور خوش است خلوت انس مــــرا ناله ی تنبـــــور خوش است می کشم ناله ز دل همره سازم شب و روز گهگهی ترک و گهی ناله چه با شور خوش است گر چه دستـــم نرسد تا ز لبت گیرم کــام لب شیرین تو هم با دل پر شور خوش است ناله ها گر چه شنیدم ز دل و عشق و ز مهر بر شنیدن ز دل...
-
ابیاتی از غزل ( عشق آتشین )
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 17:45
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است دل دیـــــوانه ندانم ز چه دیــــوانه ی توست سرم از اینهمه غم مانده به افسانه ی توست دیشب از عشق تو من تا بسحر نالــــــیدم کار جان و دل من ناله به ویرانه ی توست هر که رفت از نظرم در دل و سر جایش نیست تو برفتی ز نظر دل به ابد خانه ی توست آتشین عشقــی اگر کس نتــواند فهـــمید دل منصور...
-
بیتی فی البداهه
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 16:41
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است از بهــر تو گر دمادمم در جوشم من مهر تو را به عالمی نفروشم و بیتی فی البداهه برای مردم عزیز بجان و فغان رسیده ی لیبی بارالها تو بگردان ستم از لیــــبی را به هلاکت برسان ظلمت و قذافی را تا دگر سروده شاد باشید منصور
-
مطلع غزل ( خنجر عشق )
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 19:14
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است گو سر ببرد مرا چه باک از کارش من راغب تیغم و رخ و دیدارش تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
-
سروده ای فی البداهه برای مردم به تنگ امده ی لیبی
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 17:45
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است یارب این مردم لیبی بفغان آمده اند و ز بر حاکم خود بر سر جان آمده اند تو کمک کن که نباشد دگر این آه و فغان فرجی کن که عجب به الامان آمده اند تا سرایش دگر خدا نگهدار منصور
-
مطلع غزل ( شب آمد )
سهشنبه 3 اسفندماه سال 1389 11:59
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است شب آمد بازم آن دلدار طناز نیــــامد در کنـــارم تا کند ناز شاد باشید و مدام خندان منصور
-
بیتی دگر از همین غزل
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 19:00
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است (( گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود)) برو منصور که این وصل تو را پیدا نیست دل زیبا پسند شما شاد بادا منصور
-
مطلع غزل ( بیتاب ) این غزل شش بیت است
دوشنبه 2 اسفندماه سال 1389 17:08
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است آنقدر هست که صـبرم ز رخ زیبا نیست دلم از دست شد و طاقت بر فردا نیست تا دگر دیدار کامروا باشید منصور
-
مطلع غزل ( مهمان یار )
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 18:40
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است یادم آمد که شبی بر تو چه مهمان بودم روحم از تن بشد و صورت بی جان بودم این غزل شش بیت است شاد باشید و مدام خندان منصور
-
مطلع غزل ( دل و عشق )
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 17:29
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است نخ تسبیح دلم پاره شد از بسکه شمرد نام زیبـــــای تو را وین دل بیچاره بمرد گر چه منصور ندارد بجزت فکر و خیال دل او هم بجز از هجر رخت غم که نخورد این غزل هشت بیت است تا دیداری دگر خدا نگهدار منصور
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 11:55
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است خوش که کشم روز غم دست در آغوش یار او بکـــــند سروری من سر او در کنــــار شاد باشید و خدا نگهدار منصور
-
غزل ( عشق سرکش )
شنبه 30 بهمنماه سال 1389 19:31
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است ای عشق سر کش آخرش زار و زمین گیرت کنم با من نمی سازی اگر پا بند زنجــــــــیرت کنم گفتم به خون بنشسته ام گفتی جنونت میدهم با این جنـــون و بی کسی پا بند تدبیرت کنم سنگین دلی دادی بمن رنگین رخ و شد بی وفا پیرم بکرد از عشق خود من هم تو را پیرت کنم اندر فغانم ســــوی او دلبسته ی گیسوی...
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
جمعه 29 بهمنماه سال 1389 20:10
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است سالی چه به هجر بر دمی شهد وصــال آشفته شـــــــــــــدم منم پریشان احوال تا دیدار دگر خدا نگهدار منصور
-
ابیاتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 20:36
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است مرا یاری ولی نا مهـــربانست دلش با من گلویم استخوانست نه طاقت بر فـــراق یار دارم نه زور پنــجه کردن با جوانست به یاری خدا این غزل فی البداهه در اولین فرصت کامل تقدیم حضورتان خواهد گردید شاد باشید منصور
-
غزل ( بند کمند )
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 19:33
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است اگر به وصل تو دستم نمی رسد باری به هر خمی ز کمندت دلی گرفتاری چنان ز عشق تو مستم که بلیلی به سحر میان گلبن و گلشن ز دل کند زاری به عمر خویش ندیدم چنین جفاکاری ذلیل روی توام راضی ام بدیداری در این بقیت عمرم اگر اجل نرسد تو می بری بشقاوت مکن چنین یاری یکی جواب سلامم نمیدهی ؟ دلدار چه...
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 19:13
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است شب نشینم که ببینم رخ زیبــــــای نگار عمری اندر پی روی اش شده ام من بیمار تا دگر دیدار بخت یار خدا نگهدار منصور
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
پنجشنبه 28 بهمنماه سال 1389 17:33
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است من همانم که ز هجـــــرت شده کارم بر آه روز منهم چو شب ات گشته بسی تار و سیاه شاد باشید مدام بهاری منصور
-
مطلع غزل ( سنگ مزن )
چهارشنبه 27 بهمنماه سال 1389 18:19
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است دل بیــــرنگ مرا اینهمه نیرنگ مزن شیشه ی عمر مرا بهر خدا سنگ مزن گر چه منصور بشد بر تو گرفتار ولی تو گل ناز منی ساز بد آهنگ مزن ابیات بیشتری از این غزل در اسمان شعر و غزل بلاگفا منصور
-
تک بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 17:55
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است بازم این دل میل موی ات کرده است میـل آن زیبـــای روی ات کرده است شاد باشید منصور
-
مطلع غزل ( دل و یار )
سهشنبه 26 بهمنماه سال 1389 12:49
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است یار ما گرچه عزیزست ولی خود بین است شیخ ما هم همه حکم و نظرش تمکین است من وی آزاد بخواهم نه که چون برده اسیر دل من بر سر تمکین که عجب بد بین است برو منصور دلت را به خــــــدا وا بگذار دل زیبات بنازم که عجب خوش بین است این غزل هشت بیت است تا سرایش دگر خدا نگهدار منصور
-
مطلع غزل ( پرده ی عشاق )
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1389 19:46
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است گر چه در پرده ی عشاق نوای دل ماست پس این پرده بسی مرحمت و لطف خداست تا دگر سروده شاد باشید منصور