این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
و با بیتی بداهه و از دل برخاسته
از تو ماندست برایم نه بجز چشم تری ؟
من ز عشقت نگذشتم تو ز من میگذری ؟
خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
انتخابت نه بخواب و که به بیداری شد
رخ زیبای تو در شب چه خریداری شد
خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چند از آن روی بنالم که ز سر تدبیرست
بوی زلفش نه در اینجا که چه عالمگیرست
تا بار دگر باد خدای تو نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اسیر خمــــارم خمــــار فراق
مرا طاقت از هجرت افتاده طاق
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
انا فی غـربت و قلــبی کــجریح و غریب
دلی از دست تو دارم که فقط بر تو قریب
این غزل ملمع شش بیت است
ملمع یعنی فارسی و عربی تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
تا کی پسندی این غم هجران و خواری ام
رحمی کبـــوترم که اســـیر شــکاری ام
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر مجلس انس تو مرا نیست امیدی
یا اینکه پیامی و سلامی و نویدی
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای الف قامتت برده مرا در خیــال
و آن الف خوش نگار قد مرا کرده دال
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دل مرد از این غصه و زین درد جدایی
ای گل تو کجایی ؟
هفت بیت گردید و بیت اخر ان چنین است
منصور که با شور دل و دیده به راهست
ترسم که نیایی
با این بیت مستزاد تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنکه سرو قد او برده دل از این دستم
روزگاریست که دل بر قدمش من بستم
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بی تو از بودن و از زندگی ام سیر شدم
مرحمت کن تو بیا زار و زمین گیر شدم
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
لب فرو می بندم و دل بر دعاست
ز آنکه جای بوسه ات بر لب بجاست
این غزل هفت بیت است تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای که غمت در دل من کرده خواب
بهر خـــدا از من و دل رو متاب
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای رفته ز چشمم ز دلم نیز برون باش
بیرون ز دل و خانه و این حال جنون باش
این غزل هشت بیت است تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یک نفیر از من یکی از نی به پاست
گر چه بانگ من ز بانگ نی جداست
بیتی مثنوی که امید است مثنوی دلنشین گردد منصور