این واژه ی زیبای سخن بیش ز قنداست
با بیتی از غزل ( دوخته لب )
لب دوخته ام بسکه ز هجر و غم دل سوخته ام
سوزی ز غمت بر دل و جانم که چه اندوخته ام
تا دگر دیدار شاد باشید و کامروا منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با مطلع غزل ( تیشه به ریشه )
ای که دائم با تو شد اندیشه ام
تیشه تا کی می زنی بر ریشه ام ؟
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مطلع غزل ( یار بیتاب )
بهر دین و کرمت بیش حقیرم مشمار
من که تابم چو کتابی شده از هجر تو یار
تا دگر دیدار خدا نگهدار شما عزیزان باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
باز هم برای شما عزیزان دو بیت فی البداهه
که امید است غزلی دلنشین گردد
دل برفت و جای آن گر می نشست
یار ما این دارد و آن هم بدست
حیف از آن زیبا رخ دیر آشکار
این چنین آمد دل ما را شکست
شاد و کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بیتی فی البداهه سلام
شرح عشق و غم دل در ره میخانه مگو
سر ما مست می و راز به دیوانه مگو
امید است غزلی دلنشین گردد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عید قربان مبارک اما
ای کاش جای قربانی رها ساختن بود
این بیت فی البداهه هم تقدیم به انانکه طواف کعبه میکنند
اما خدای نخواسته دل یکرنگ ندارند
کعبه ی دل بر طواف آور معاف از سنگ شو
سنگ و بر شیطان مزن بر خود بزن یکرنگ شو
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بیتی زیبا و فی البداهه که امیدست غزلی دلنشین گردد
بازم امشب یاد یار آمد کنار
یادم آمد آن بهار و گل عذار
انگار که این غزل میخواهد تبدیل به یاد اوری خاطره ای گردد
و آن لب شیرین و روی پر ز شور
بر لب جوی و بزیر آن چنار
بقیه انهم که سرایش گردید برایتان ابیاتی را خواهم نگاشت
همانگونه که عرض کردم غزلی زیبا و طولانی شد و ابیاتی دیگر
شربت لعلش چنان بیداد کرد
بیخود از خود گشتم و یاد بهار
ماه زیبا گه گهی سر می کشید
ماه من زیباتر از او در کنار
ماه من بنشست و ماه آسمان
هی سرک اندر پس برگ چنار
گفتمش ماهی که من دارم کنار
هم زمستان دل رباید هم بهار
هم بشب زیبا و هم روزش جمیل
گر تو زیبائی به روزت رخ بیار
هم به او گفتم که امشب تا سحر
من به نجوا در کنارش ماندگار
و بیت آخر آن
هر که چون منصور شد بر درد دل
پای دل در گل رود و ز او خجل
و حال که غزلی شد نامش ( یاد یار و بهار )
شما می توانید غزلهای زیباتر منصور را در بلاگفا بخوانید
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بیتی از غزل خراب عشق
من مست و خراب عشق اویم
خلقی به رویش سر تماشاست
تا دگر دیدار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با مطلع غزلی فی البداهه تا دگر دیدار
ای که یادت همه بر خاطرم افتاده به شور
تا به کی بهر وصالت به چنین زجر و صبور ؟
خدا نگهدار شما عزیزان باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
سلام
و با بیتی فی البداهه
که امید است غزلی دلنشین گردد
از دست تو و دل من بیچاره حزینم
امید بر آن دارم و روی تو ببینم
خدا نگهدار شما عزیزان باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شما میتوانید اشعار و غزلیات منصور را در بلاگفا بخوانید
شاد باشید و همیشه کامروا
منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
امشب برای شما عزیزان شعری نو فی البداهه می سرایم
امید اندارم از دل برامده و دلنشین گردد
نامش : تو بگو من چه کنم ؟
من چه کردم
که چنین از تو گلم بی خبرم
بلبلی در بدرم
نغمه ام نغمه ی عشق
درد من درد فراق
بر دلم از تو چه شاق
می کشم رنج و ستم
تو بگو من چه کنم ؟
سفرت دور و دراز
ابرویت قبله ی ناز
تو بگو من چه کنم ؟
از تو من دل نکنم
شب شمارم همه شب
تا ببینم لب و تب
تو بگو من چه کنم ؟
شاد باشید و همیشه خندان منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
با بیتی فی البداهه که امید است غزلی دلنشین گردد
به خیالم نبود جز رخ زیبای نگار
همه دم یاد وی و با دل خود در پیکار
تا دگر دیدار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
امشب برای شما عزیزان ابیاتی فی البداهه می سرایم
تاب گیسویت مرا بی تاب کرد
و ان دو چشمت دیده ام بیخواب کرد
دل بدادم تا تو همراهش شوی
دادن دل دامنم پر اب کرد
مردمان یارم چه گویم ؟ بیوفاست
صورتم از دیده ام سیراب کرد
گرچه منصور از تو گشتی بس حزین
هر شب از رویت نظر مهتاب کرد
امید اندارم که برایتان دلنشین باشد اگر چه فی البداهه بود
دوستان عزیزم می توانید اشعار و غزلیات بیشتری
از منصور را در لینک همین وبلاگ در بلاگفا بخوانید منصور