این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر باد صبحگاهی گو بر دمد شمالی
کــز کوی یارم آید یاد آورد وصالی
ما را سخن نباشد جز روی دلبری که
با او نشسته باشم در دیده ام جمالی
ماه ار نظر نماید گویم که روی او را
به از تو می نماید ماهم دو شد هلالی
و اندر غزل چنانم در وصف او بمانم
کی میشود شباهت بر چشم او غزالی ؟
این غزل ده بیت گردید تا دگر بار شاد باشید منصور