این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بلبل این غم تو مخور باز بهاری آید
و ین زمستان گذرد لاله کناری آید
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
لب کی بودش که همچو قند است
عمری به لبش دلم چه بند است
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
که گفته صورتت روی بشر شد ؟
که هر که دیده از خود بیخبر شد
تو را ای لاله رو آن دم بدیدم
چه خون در دیده و اندر جگر شد
هفت بیت گردید تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
به ملک عشق تو صاحب کلاهم
چه می پرسی ز حالم ؟ من تباهم
این غزل از دل برخاسته ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این چه پیغام بدادی که مگیرم خبری ؟
رسم انصاف نباشد من و این دربدری
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
منکه از عشق تو پر بسته و هم پیر شدم
همدم غم شدم و ناله ی شبگیر شدم
این غزل هفت بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نقاب از بهر زیبا رو نباشد
مپوشان روی خود ای نیک صورت
تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در خط ابروی او بنوشته بود
صورت یارست سری از وجود
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
قطعاتی از الهی نامه ی منصور
الهــــــــــــــــــی
در حریمت
گناه کردم
خواستم نبینی
پناه کردم
ببخشای که
اشتباه کردم
الــــــــــــــــــــــهی
اگر دل از تو بر کنم
بر که افکنم ؟
نه پاکدامنم
که راهم دهند
نه گذشتی
بر اشتباهم دهند
به غیر تو به که گویم که جوابی به آهم دهند ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اگر گویم شوم هر دم فدایت
نه آن مَردم سر اندازم به پایت
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای دل تو که بیگانه ز من هم که ز خویشی
تا کی بخورم از تو و از یار تو نیشی ؟
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
موئی از من نبود حلقه ی مویت که نجست
تو مگر بر سر آن طره چه دامی داری ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یار آهن دل من چشم چو دریا دارد
شایدم دل نه که آهن که چو خارا دارد
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
به که گویم این جفا را که به حلقه ی کمندت
نه امـــید وصل دارم نه رهـــا شوم ز بنـــدت
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چه خوش است با تو بودن به کنار جوی و باغی
که تو در شبان تارم نه که یار چون چراغی
این غزل هفت بیت است منصور