این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر روی تو ای یار چه عمری که اسیرم
ترسم که به وصلت نرسم گل و بمیرم
بهاری و شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بلبل از عشق گل اینگونه به فریاد افتاد
دل ما هم ز تو بر ناله و بر داد افتاد
دل شما عزیزان هم شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر که غمگینی دلا یا اینکه هستی بس حزین
خنده ای بر لب بیاور دیگران در غم نبین
همیشه شاد و خندان باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
این ره مهرو وفا یا که رهی بر کین است ؟
چه بگویم که دلم از تو چه درد آگین است
هر روزتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ابیاتی از غزل آواز هزار این غزل ده بیت است
مگرم دست قضا باز گذاری بکند
دیده را تر بشود چاره ز کاری بکند
غم مخور بلبل زیرک که سرت در پر غم
گل کنارت بدمد برگ چناری بکند
نفسم راست نیاید که گره بر آه است
خوشم از ساقی اگر قول و قراری بکند
دانم این غم بدلت همچو که منصور نشست
بر سر شاخ گل آواز هزاری بکند
دل زیباپسندتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر زمستانم گذشت و آمدم باد بهار
شب نشینم تا ببینم روی زیبای نگار
دل زیبایتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چشمی ز تو بر گریه و چشم دگرم شاد
می خندد و ای گل ز تو بس ناله و فریاد
شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
موسم نوروز شد رفت ز گلشن کلاغ
هر که نگاری بود همره او سوی باغ
دل زیبایتان همیشه بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر خون دلم بر لبم از یار ندیدی
ای پشه تو هم خون مرا باز مکیدی
این خون دلم نیست که بینی تو ز منصور
ای دل تو چرا این همه غم را بخریدی ؟
این غزل هفت بیت است شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شب شیراز و شدی باز تو هم محرم راز
بخدا غیر تو در بر کس دیگر نه که باز
همه روزتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
برو ای دل که مرا با تو بسی روز گذشت
یاد آن روز که در خلوت و نوروز گذشت
دل زیبا پسندتان هر روز شاد چون نوروز باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چارده ساله بتی گر به بهاران و کنار
سیزده سبزه و گل به نبود از این کار
ندهم من به دو صد سال و صراحی در پیش
تا ببینند حریفان که به نوروز و بهار
سیزده بدری شاد و شیرین داشته باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
یادم آمد که شبی مست و خرابم کردی
مست آن لب نه که لبریز شرابم کردی
این غزل ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چو در نظر بنشستی همه فراموشند
که عاشقان تو با غیر و کس نمی جوشند
هر روزتان بهاری باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گر که می سوزد ز وصلم هر شب و روزش حسود
گـــو بسوزد حـــال او از اولش این گونه بود
هر روزتان چون نوروز به بهروزی باد منصور