این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من به دو عالم کجا می دهم ابروی یار
آنکه مرا میکشد با سر یک موی خویش
تا دگر سرایش کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مادام که دام موی او بسته به پا شد
از بند کمندش نه که تن دل نه رها شد
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گل ندارد بوی آن روی تو ماه
تا کی از نادیدنت باشم به آه ؟
ایامی خوش در پیش رو داشته باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ایکه در سلسله ی موی تو او می بینم
این چه حالیست که او باشد و مو می بینم ؟
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دست او بر چنگ و چنگم موی او
او به ساز گوش و من بر ساز دل
تا بار دگر خدا نگهدار منصور