این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
نگاهی کرد چشمش آشــنا بود
تو گویی عمری از این دل جدا بود
و مطلع غزلی دیگر
آن کیست که با یار من اش کار ندارد ؟
او را چـــو ببیند ســــر و دیوار ندارد ؟
تا دیگر بار شیرین روزگار باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از اینم حزینم که در انتظار
نشستم به عمری نیامد نگار
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
حیـــرتم در وجــود مقـــتدری
صورت آورده این چنین بشری
در پی وصـــل دوست می نالم
شد چه عمری بعشق او سپری
این غزل ده بیت است منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عمری اندر هجر او پرداختم
با غم بی یاوری من ساختم
شاد و کامروا باشید منصور