این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
شعر نو بداهه
نفخه ی باد بهاری
من آن باد بهارانم به بارانم زمین را زیر و رو سازم
گل زیبای دشت و لاله ها را پر ز بو سازم
من آن باد بهارانم که بارانم دلیل زندگی باشد
تنور لاله را اندر نفیرم جلوه ی تابندگی باشد
من آن باد بهارانم که سوسن را زبانی تازه می بخشم
زمان را لطفی از خویشم فزون اندازه می بخشم
تا دگر بار دل زیبایتان شاد باد منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
در دل یار نشد یکدمه جائی بکنیم
یا که آواز طرب بام و هوائی بکنیم
و با این تک بیت بداهه تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بر باد صبحگاهی گو بر دمد شمالی
کــز کوی یارم آید یاد آورد وصالی
ما را سخن نباشد جز روی دلبری که
با او نشسته باشم در دیده ام جمالی
ماه ار نظر نماید گویم که روی او را
به از تو می نماید ماهم دو شد هلالی
و اندر غزل چنانم در وصف او بمانم
کی میشود شباهت بر چشم او غزالی ؟
این غزل ده بیت گردید تا دگر بار شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
چنان ز عشق تو مستم که هوش رفته ز دستم
ز هر که جز تو بریدم ز هر چه جز تو گسستم
ملامــت آنچــه شنیدم ملاحـــت آنچــه بدیدم
اثر نشد به دلم آن ز این چـــه باده پرستم
شریعـــــتم نپذیرد کــــه مست بر تو نمـــــازم
خیال مست بر آن شد که دامنت شده دستم
این غزل بداهه شش بیت گردید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
بوی گل از کـوی تو آورد باد
روی زیبایت گـزندی را مباد
صورتت یادم ز خــالق میکند
کی رود آن صورتت را هم ز یاد
دل بدادیم و غمی اندوختیم
تا ببینیمت نه کم بل هم زیاد
ور چه منصور از تو بس آشفته شد
دل ز این آشفتگی هم شد به باد
تا بار دیگر کامروا باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
آنچه گفتیم و ندیدیم ز آن روی تو باز
قصه ها می طلبد ز آنکه مبارک قدمی
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
مادام که دام موی او بسته به پا شد
از بند کمندش نه که تن دل نه رها شد
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ما که روی گل او سیر ندیدیم و برفت
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
تا بار دگر شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
اگر که خاک من افتد به دست فخٌارم
کجا ز عشق تو من دست بر دارم
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ای پیشتر ز جانم دانی که نا توانم
من را حمایتی کن کز درد در فغانم
تا دگر سرایش شاد باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دستم نمی رسد که کشم بر کمان تو
با کس چه گویم از لب و زیبا دهان تو
تا بار دگر خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
گــــر گلویم تر نشد از جــــام می
در خماری ز آن لبت من تا به کی ؟
تا دگر بار خدا نگهدار منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
از دست تو ای ماه شبان خانه نشینم
فکرم همه اینست که آن روی ببینم
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
دلم از بار غمت گر چه که فرسود مرو
ای تو سرمایه ی عشق و ضرر و سود مرو
مدام شیرین کام باشید منصور
این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
ایکه در سلسله ی موی تو او می بینم
این چه حالیست که او باشد و مو می بینم ؟
تا دگر بار شیرین کام باشید منصور