این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است شهد از تو و این سخن نه از ماست کز مــهر توام کـــمر نشـــد راست کف بر لب و دف به دست من شد رقصی چه در این میانه بر پاست شیـــرین نه مـــنم ز شـور رویش شوریده شدم لبش چو حلواست هر جـــا ســخن از نمــــاز باشــــد بر طاق تو هم که سجده بر پاست شیرین سخنی نه شد ز منـــصور روی تو چنین به شور و غوغاست این غزل پانزده بیت است تا دگر سرایش خــــــدا نگهـــــــدار منصور |