این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است در پی یار چه بسیار دویدیم هنوز کام دل تلخ شد و یار ندیدیم هنوز و تک بیتی نیز بیاد عاشق پاک باخته و عارف دل باخته منصور حلاج بر وضوی خون کسی دل چون دل حلاج داشت ؟ عشق او آمد چنین سر بر بیابان می گذاشت کعبه ی دل بر طواف آورد و اینسان مست شد یار جویان می دوید و چشم دل بر او گماشت عاشقی هم آن بود مـــنصور سر بر دار داشت غیر تخم معرفت هم در دلش تخمی نکاشت این غزل هشت بیت گردید و با الهی نامه ی فی البداهه بیاد منصور حلاج الهــــــــــــــــی حال که از روح خودت در گلم دمیدی عشق و شور منصور در دلم انداز تا چشمم جز تو نجوید و پایم جز ره تو رهی نپوید تا دگر سرایش دل زیبای شما شاد بادا منصور |