این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است نمی دانم چــــرا شبهــــا ز روی یار غمــگینم چنان میسوزم از هجرش که جز وصلش نمی بینم مـــرا عهدیست با جــانان ضرورت گفتنم باشد جفا گـر بر سرم آید وفـــا را صـــد دو چندینم و گر برخیزد از دستم که یکدم بی رخ اش باشم خدا داند چنان گــردم که مرگ آید به بالینم این غزل هشت بیت است تا دگر بار شاد باشید منصور |