این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
عاشقی گر کار و تقصیرم شده
بغض سنگـینی گلو گیرم شده
در خیـــال آرم چو آن روی نگار
غصه ها بر دل نشیند بی شمار
بت پرستی هم شده گر کار من
می رود خون از دل تبـــدار من
نالــــه ها دارم ولـی پژمرده ام
زنده ام لکن چه بی او مرده ام
شب نشینم هر شبم گر تا سحر
می کشم هجران او را در به در
این سروده بداهه دوازده بیت گردید منصور
ziba bood.
movafagh bashid
خواهش می کنم دل شما زیباست