این واژه ی زیبای سخن بیش ز قند است
من امشب شهر شیوای غزل را دور می خواهم
دلی مسرور می خواهم
چه گویم من ؟ دلم تنگ است
دل یارم عجب سنگ است
و شاید پای دل لنگ است
هوای تازه می خواهم
بلند آوازه می خواهم شدن گر یار بگذارد
چرا بوی جفا از کوی او آید ؟
مگر یارم نمیداند ؟
که غمخوارم
خدا داند دو چشمانش گه رفتن چه می گفتند
ولی امشب دلم تنگ است
تا دیگر دیدار دادار بی یار نگهدار منصور
سلام بر استاد عزیز و گرانقدر
خوشحالم که باز خواننده ی اشعار ناب و نغز و زیبای شما هستم.
هر جا روی آسمان شعر آبی و زیباست.